تابستان 91
سلام
امروز سه روزه که تابستون شروع شده ، و هوا هم بعد از چند روز خنکی حالاگرم شده و نشون میده که دیگه تابستونه. دختر گلم بزرگتر شده و کمی هم شیطون و بازیگوش.
مدتی است که علاقه اش به دیدن کارتون زیاد شده و مثل قبل که می خواستم برم بیرون دنبالم میدوید که منهم با تو بیام ، نیست. البته زیاد خوشایند نیست و باید ترتیبی بدهم که کمتر کارتون ببینه. درضمن خیلی هم رویایی . وقتی کارتونها رو می بینه ، بعد از دیدن ، نقش شخصیت همون کارتون رو پیاده می کنه . لاک پشتهای نینجا رو خیلی دوست داره ولی به نظر من کمی کارتون خشنی است و من موافق با دیدنش نیستم.
چند وقته که خاله شادی هم از مهد کودک رفته و خاله فریده (مربی نوزادی) دوباره مربی پانیذ شده ولی بازهم پانیذ مثل دوران قبل از خاله شادی شده و زیاد با میل و رغبت به مهد کودک نمی ره.
امروز صبح وقتی می خواست بره داخل مهد خاله ناهید گفت پانیذ جان سلام بیا تو ، دیگه بزرگ شدی و اومدی طبقه پایین . راستش وقت نداشتم بپرسم ولی فکر می کنم که دختر خوشگلم بزرگتر شده و کلاسش هم داره عوض می شه.